اینکه طبیعیه یا نه رو نمیدونم ولی منم دلم میخواد هر روز با مامانم حرف بزنم هر روز هم بهش زنگ میزنم یه نیم ساعت یه ساعتی حرف میزنیم (خیلی وقت ها هم من زنگ نمیزنم دلش برام تنگ میشه خودش زنگ میزنه)
البته من کلا تنهام تو خونه شاید بخاطر همینه حرف های عادی روز مره میزنیم مثلا
مامان حالت خوبه مراقب خودت باش خیلی تو خونه کار نکنی سرپا نمونی اذیت بشی
مامان غذا چی درست کردی
هر وقت اومدم بریم بازار فلان چیزو بخریم
بابا حالش چطوره خوبه
منم دیشب فلان غذارو درست کردم جاتون خالی خیلی خوشمزه شده بود همش یاد شما بودم از زن عمو خبر داری از خاله ام چطوره از عمه (حتی اگه خودم همون روز با همشون تلفنی حرف زده باشم بازم حالشون رو از مامانم میپرسم چون اون بیشتر از من باهاشون رفت و آمد داره)
در هر صورت حالا با مادرمون هم حرف نزنیم با کی حرف بزنیم