سلام دوستان
بخدا دیگه خسته شدم من ۱۰ روزه که عقد کردم قبلشم یکسال با همسرم در ارتباط بودیم همسرم کارگاه تولیدی داره زیر شاخه هم زیاد داره راستش دایی ام خیلی آدم خود خواه و خودشیرینی هستش قبل اینکه بابام فوت کنه با من دعوا افتاد و خواست بزنتم که بابام دفاع کرد اونم هرچی از دهنش در اومد گفت یه سوپر مارکت هم داشت مثه عقده ای ها داد میزد حق ندارین پاتون رو تو مغازه ام بزارین کلا ۲۰ متر هم نبود که اونم جمعش کرد الانم کارش آزاده بگیر نگیر داره شوهرم یه کار جانبی هم راه انداخت اومد خودشو دخالت داد به عنوان شریک همه سرمایش با شوهرم بازار فروشش دست اون بخدا فردای جشن عقدمون پاشد اومد خونمون بریم تولید کنیم کارگاهمون تو خونه ماست الان ۱۰ روزه یکسره خونه ماست اون یک ماه قبلشم از ۷ روز هفته ۵ روز خونمون بود چون اخلاقشو میشناسم دوست ندارم کدورتی پیش بیاد بین دایی و شوهرم اون زمان که بابای من دستش یکم تنگ بود اونجوری تحقیر میکرد الان که میبینه یکم خودمون رو کشیدیم بالا اینجوری میکنه حالا کاش واقعا بیاد اینجا کار کنه الکی میاد میشینه حرف میزنه یه لباس راحت نمیتونم بپوشم جلوش خواهرم و مامانم و شوهرمم ناراحتن که دیگه شورش رو در آورده غیر مستقیم هم خیلی بهش رسوندیم تو رو خدا بگین چیکار کنم اعصابم دیگه نمیکنه هر روز ببینمش