بعد یه سال رفتم خونه دوست دوران دانشگاه .از بهترین دوستامه روز قبلش زنگ زد ترخدا هیچی نخری ها منم تجمل بازی درنمیارم و این حرفا منم رفتنی ازاین شکلات جعبه ای ها که کادویی آن خریدم با خوراکی کلا شد ۳۰۰ قبلا هم رفته بودم خونشون شیرینی خامه ی خریده بودم الان دفعه دومم بود بعد ۱ونیم سال یعنی بعد هی گفت چرا ریخت و پاش کردی و اینا بهم یه ماگ خوشگل داد احساس میکنم معذبش کردم آخه وقتی رفتم زنگ زد دوباره گفت چرا زیاد خریدی میام دانشگاه بیا باهم بخوریم انگار معذب شد نکنه فکر کنه ریخت و پاشیم یا بخواد بیاد خونمون براممهمه چی بیاره بخدا اینطوری نیستم نمیدونم