دیگه گفتم بیام اینجابگم خالی شم
یه شخصی منو نزدیک به چن وقت دوست داشت ولی جلو نیومد میترسید جوابمون منفی شه
تااینکه چن وقت پیش اومد و همه چی اوکی شد شبش قرار بود مراسم نامزدیم باشه بابام صبحش فوت کرد خیلی ناگهانی
بچه ها من دارم داغون میشم هیچ راهی به ذهنم نمیرسه
بابام پشت و پناهم بود
به نامزدم گفتم برو پی زندگیت ولی گفت تااخرش هستم
انقد بهمون محبت کردن این چن روز که دیگه اصلا روم نمیشه از گل نازک تر چیزی بهش بگم
ولی من انگیزه هیچی برام نمونده مغزم داره میترکه
پیش روانشناسم نمیتونم برم گفتم بیام اینجا شما آرومم کنید
بعدش میخام لغو کاربری بزنم