مامانی قشنگم
امسال اولین بهاریه که حضور گرمت گرما بخش عیدمون نیست
از وقتی رفتی همه جا تاریک شده
دلم میخواد تمام جهانم و بدم ولی فقط یک بار دیگه صدات رو بشنوم
کاش بیشتر کنارت بودم...
کاش روز آخر میشستم رو به روت و بهت نگاه میکردم کاش میدونستم اون لبخند ها دیگه تکرار نمیشه
آخه تو که انقدر مهربونی چطوی دلت اومد آتیش بزنی به دل هممون؟
کاش یکم بد بودی که انقدر رفتنت نابودمون نکنه کاش میشد انقدر خاطره خوب برامون نمیزاشتی و بری
لحظه که داشتیم به دستای سرد و بی رحم خاک میسپردیمت بلند بلند میخندیدم مگه میشه باور کنم تو دیگه توی اون خونه نیستی؟ چطوری باید باور کنم دیگه چشمای مهربونت و نمیبینم؟ چطوری بفهمم دیگه نمیتونم بغلت کنم میخندیدم چون هیچ گریه ای دردم و آروم نمیکرد
کاش بشه فقط یک بار دیگه چشمای آسمونیت و ببینم
هنوزم چشمات آرامش تمام دنیامه
دلم برات تنگ میشه گرمای زندگی سردم، چطوری دنیامو بدون تو بگذرونم؟
میسپرمت به دست همون کسی که عاشقانه دوستش داشتی خدایا خودت مواظب الماس ارزشمند زندگیم باش....