ما یه مغازه سوپرمارکت شریکی داریم که نوبتی شوهرم و داداشش وایمیستن و این که تو یه ساختمونیم ....ما خونه خواهرشوهرم که از کربلا اومده بود دعوت شدیم من با شوهرم رفتم بعد شوهرم ما رو گذاشت و رفت در مغازه و برادرشوهرم اومد خونه خواهرشوهرم ما شام خوردیم و موقع رفتن چون اون تایم برف اومده بود و هوا سرد بود و همه جا لیز من یه پسر یه ساله دارم گفتم باید یکی از عموهاش پسر من و بغل کنه ببره خونمون من میترسم لیز بخورم چون مسیر کوتاه بود پیاده رفته بودیم
بعد که رفتم پایین دیدم این داداش شوهرم که با هم شریک هم هستیم و با شوهرم خیلی خوبه بدون این که منتظر من بمونه گذاشته رفته با زن و بچش من خیلی ناراحت شدم
بعد با اون یکی برادرشوهرم برگشتم
شوهرم هم در مغازه بود و نمیتونست ببنده بیاد دنبال من گفت با همونا برگرد
به نظرتون حق دارم ناراحت بشم به روشون بیارم که ناراحتم