دیدم انگار توی شهر کربلا هستم توی خیابون یه پسر بچه ای بود ماشینا با سرعت میومدن من بدو بدو رفتم پسره رو کشیدم کنار بعد انگار یه خانمی با یه اقایی درست یادم نیس اومدن برای تشکر بهم یه پاکت دادن پاکت باز کردم داخلش یه سکه بزرگ طلا بود فکر کنم حالا نمیدونم طلای دیگه ای هم بود یا ن با یه کاغذ دست نوشته انگار به زبان عربی باشه مثلا برای تشکر از من یجا دوباره خواب دیدم یه اقایی دوتا النگو طلا انداخت دستم