2733
2734
عنوان

درددل خواهرانه

71 بازدید | 5 پست

سلام دوستان تاپیک قبلی گفتم که من توروستا بالای ساختمون مادرشوهرش زندگی میکنم خونم بزرگ و تازه ساخت فاصلمون ازشهر 10دقیقه س ومن به کمک طلا و ماشین وام یه نیسان براشوهرم خریدیم که باهاش کار می‌کنه خدارو شکر هم شوهرم خوبه سربه راهه هم خانواده شوهرم هوامو دارن وکمک حالن تنها مشکل من اینکه من آرایشگاه کوچیک تومغازه خودمون بازکردم ولی متاسفانه بلافاصله بعد من چن تا رقیب اومد و مشتری های من کم و کمتر شد حالاروی جم کردن ندارم دوست دارم از اینجا برم چون جای پیشرفت ندارم همش میرم به مغازه م نگاه میکنم گریه میکنم .میگم چرا اینکاروکردم‌ احساس میکنم همه بهم میخندن میگن این هیچ کاری نتونست ازپیش ببره هرجامیرم سخن از رقیب های منه درصورتیکه هیچی بلد نیستن فقط الکی پزشون می‌خوام به من بدن .شوهرم میگه شهر خونه میخواد مستأجری سخته هیچ زمینی یاملکی هم که بتونیم بفروشیم بریم نداریم همش درحسرت زندگی میکنم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

یه کار دیگه یاد بگیری اما هیچ وقت راحت میدونو خالی نکن

تبدیلش کن به شیرینی فروشی

فردش لوازم آرایش

به اتاق آموزش تزریقات و خودتم‌تزریقات یاد بگیر و آموزش بده

یا دوتا کرسی کوچولو بزار توش اگه اینطور که میگی کوچیکه یه رستوران خونگی سنتی شیک بزن

و دم درشو با گل شمعدانی و ریسه تزئین کن

در هر صورت تبلیغات خودتو میطلبه

برای حل شدن مشکلاتم و همسر عزیزم یه صلوات میفرستی🪻عاشقتم آرامش من❤️H❤️🥺🥰😘😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز