من خیلی دوسش دارم
تمام سعی و تلاشم این بود که مبادا پشتشو خالی کنم
و یا ناراحتش کنم
اما امروز چیزی که هست نمیتونم پیشتر ازاین قدم بردارم......بارها فرصت برای تلاش و پشتکار داشت ولی نکرد .نمیتونم فراموش کنم که جلو مشاور خیلی راحت گفت من همینم
و نمیتونم چیزی که خانوم میخواد انجام بدم..
زندگی ی عمره و شوخی بردار نیست
دستی هم که خالی بشه حرمت و احترام و عشقی که داری رو از بین میبره
من اصلا دوست ندارم دلشو بشکنم....اونم بدتراز من خیلی احساساتی و زود اشکش درمیاد...بهش این فرصتو میدم ی نفر دیکه بیاد تو زندگیش ..کسی که بیشتراز من مراقبش باشه..
خیلی سخته میدونم ...واقعا سخته ..میدونم چقدر تنها میشم
پس برای خودشم که شده تمومش میکنم