گاهی ساعت ها درباره اینکه چی بهش بگم فکر می کنم ولی هیچ چیز به ذهنم نمیاد...
بعد از رفتن من از ادارمون تو همون بخش سه نفر جای من آوردن... بعد جالب وقتی اعتراض کردم که من شرح وظایفی دارم نمیشه و نباید همه مسئولیت ها رو دوش من باشه بهم گفتن باید همه کارها را انجام بدی تا حقوقت حلال بشه.(یعنی چی؟یعنی تو حروم خوری).. از حرفش انقدر ناراحت شدم که تا دو روز یادم میوفتاد فقط گریه می کردم... از فشار ناراحتی و گریه بچه ام مشکل نارسایی جفت پیدا کرد و از همون موقع تا الان انقدر آمپول و سرم زدم خسته شدم...
از طرفی دلم می خواد فقط به خدا واگذارشده کنم و هیچی نگم از طرفی وقتی می بینم من آنقدر داغونم و مریضم ولی اینها مشکلی ندارند و کارشون انجام میشه یکی تیر میزنه به قلبم...
من دقیقا نفهمیدم چی شده..ولی میدونم بهتره بعضي وقتها بشنوی و بگذری تا آرامش داشته باشی
هم بهشون بگوکه سبک بشی بعدهم واگذارکن به خدا
خودتو ناراحت نکن گلم جوابشونو میدادی
میگفتی شما الان همه کارارو انجام نمیدی پس حروم خوری اگر نه پس باید همه وظایفو به عهده بگیری که حلال باشه
بالاخره هرکس وظیفه خاص خودشو داره و باید همون رو انجام بده
دلم از این می سوزه به خاطر حرف اون و اذیت هایی که شدم خودم و بچه ام کلی زجر کشیدیم... هر شب سرم زدم، دور شکمم آمپول زدم کلی درد کشیدم وقتی که اون آقا دنبال خراب کردن من جلو مدیر اصلی بود دلم می خواد یه پیام شفاف و خوب که گویای ماجرا و اذیت های من باشه به مدیرمون بدم و از اون شرکت بیام بیرون...
بدتر از همه اون مدیر اصلی مون بود این همه ادعا می کرد من دوست داره من مثل خواهرم ولی هیچکاری نکرد و هیچی نگفت... واقعا دلم می سوزه...
قربونت تو چرا اینقدر حرص خوردی برای خودت و بچه اثلا خوب نیست آخه ارزششو نداره هیچکس که بخاطرش اینقدر به خودت صدمه وارد کنی
جوابشو میدادی اثلا هرچی که از دهنت اومد بیرون بهش میگفتی که سبک بشی خودتو خالی میکردی هرچی حقش بود بارش میکردی ولی خود خوری نمیکردی بعدش این برای دفعه بعدیت باشه
اینو بدون هیچکس ارزششو ندااااره، پس همون،لحظه هرچی که میبینی لایق طرفه بارش میکنی که بعدا خودت اذیت نشی
