یکی از دوستام زنداداشش وقتی که بچه ش ۴ سالش بود حضانتشو داد به پدر بچه و طلاق گرفت
خلاصه این بچه رو دوستم بزرگ میکنه چون برادرش شیفت های کاری طولانی داشت و پدر و مادرش هم پیر بودن خودش هم بچه نداشت با رضایت شوهرش بچه رو بزرگ میکنه
بعد هر سری که منو میبینه همش به زنداداشش فحش میده و حرفای عجیب غیر قابل باور میزنه که الان واستون میگم یک سره هم میگه اگه نمیخواست زندگی کنه واسه چی بچه آورد و کلی پشت سرش حرف میزنه منم یه بار نتونستم جلوی خودمو بگیرم بهش گفتم عزیزم هیچ مادری از خوشی نمیره و لابد اینقدر زندگی واسش غیر قابل تحمل بوده حاضر بوده از بچه ش بگذره فقط بره و شرایط مالی بزرگ کردن بچه ش هم نداشته حالا من کار ندارم خدا نیستیم بتونم قضاوت کنم یا ببینم
حالا این حرفشو فقط ببینید که میخواستم از دستش سر خودمو بکوبم دیوار
برگشته میگه رهام ( همون برادرزاده ش) که الان بزرگتر شده و میتونه کامل حرف بزنه و عاقل شده داره میگه مامانش چه بلاهایی سرش آورده و همش میگه مامانش وقتی این بچه بوده آب و شیر قاطی میکرده توی شیشه شیر به بچه میداده 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐 گفتم چی میگی ؟؟؟؟؟؟ اینقدر به حرفهای این بچه پر و بال دادین داره واسه جلب توجه دروغ میگه آخه کدوم بچه ای ۲ سالگی خودشو یادشه؟! بعد بهش گفتم حالا منو هرچی فرض میکنی اشکال نداره ولی به عقل خودت شک نمیکنی؟ اون بچه وقتی ۲ سالش بوده چطور تشخیص داده آب قاطی شیر هست؟؟؟؟
حالا میخواد زنداداششو خراب کنه و همش نفرینش کنه کار ندارم ولی یه آدم چقدر میتونه بدجنس و خدا نترس باشه بیاد دروغ گفتن رو به بچه یاد بده که به نفع خودشون باشه
من دیگه هیچوقت با این شخص هیچ ارتباطی نمیگیرم و مستقیم هم بهش میگم واقعا