آخه شما اصلا از حال من خبر نداری
با گریه دارم برات مینویسم با پیامت بعضی شدم
من امروز هیچی نگفتم نمیدونم چش شد یهو
راستش این دفعه انقد ازش دلسرد شدم که اصلا دلم نمیخواد واسش عشوه بیام و زنانگی کنم چون حالم ازش بهم میخوره رابطمون یا هم خیلی خوب بود خیلی
مثل شیرین و فرهاد و بودیم و تا چند وقت دعوت نداشتیم چون همش من کوتاه میومدم ولی الان اصلا نمیخوام کوتاه بیام تا بیاد به پام بیفته و التماسم کنه