وضعیت زندگیمون شده شبیه وضعیت تایتانیکه ولی اسلوموشن!
میدونیم داریم غرق میشیم ولی داره طول میکشه، ما هم وسطش میریم کافه، رستوران، کنسرت، عاشق میشیم، مهمونی میریم.
بعضیها از طبقات مختلف و جاهای مختلف کشتی زودتر غرق میشن، ما هم هیچ کاری ازمون بر نمیاد، همینجوری که غرق شدن اونا رو تماشا میکنیم میریم یه قهوه میخوریم که شاید این آخرین قهوهمون باشه، ولی این استرس امکان هر لحظه تمام شدن نمیذاره از هیچ چیزی لذت واقعی و عادی ببریم.