قضیه مهمونی رو توی تاپیک قبل توضیح دادم
دیروز وقتی از بازار رسیدیم خونه مادرشوهرم
رفتم اتاق ک آماده بشم ، همسر پشت سر من نشسته بود و داشت نگاهم میکرد
هی ازش نظر میگرفتم ک چ رنگی بزنم و خوب شدم یا ن
یا خط چشمم عین هم هست یا نه
کلا خیلی خوبه ، هی نمیگه نزن و این چیزا ، خیلیم خوب میشه ازش نظر خواست
من کراپ کت پوشیده بودم ، با شلوار بوتکات یخی ، موهامم فر کرده بودم
آماده ک شدیم برام اسپند دود کرد😁
دو س تا عکس باهم انداختیم و خواستیم راه بیوفتیم ، ب مادرشوهرم گفت مامان حواست ب زن من باشه ها🥲😅
رسیدیم اونجا ، کلی خوشآمد گویی کردن
برام اسپند آوردن
انقد با احترام باهام رفتار کردنننن
آهنگ گذاشتن ک برقصیم ، منو بلند کردن که برقصم
عین روز عروسیم شده بود ، انقد شاباش دادن ، دورم حلقه زدن
خیلی حس خوبی بود
مادرشوهرمم فیلم میگرفت ازم
یکی از دخترا خیلی بد بهم نگاه میکرد و خیلی یجوری بود نسبت به من
به مامان ک گفتم ، گفت اون خیلی منتظر بود ک بریم خواستگاریش
اما خب خوشمون نمیومد از حرکاتش
الآنم داره بهت حسودی میکنه
یکی از مهمونا گفت حلقتو ببینیم
حلقه من واقعا خاصه 🥲
همه میگفتن خیلی خوشگله
اون برگشت گفت نه اصلا سلیقه من نیست و اینا
باز بحث سر تیپ شد
هرکی ی نظر میداد
اون برگشت گفت دیگه هرکسی ک بلد نیست چجوری تیپ بزنه ، ترکیب رنگو ک همه بلد نیستن ، باید بقیه براشون جور کنن
شوهر منو میگفت ک مثلا خیلی توی نظر دادن اوکیه سلیقش
خلاصه ک تا آخر مهمونی بد جوری توی لک بود
ولی بجاش من باهاش محترمانه رفتار میکردم
بنظرتون بعداً بیشتر اذیت میکنه ک مثلا توی مهمونی با همسرم کنار هم باشیم ؟؟؟؟؟