خسته شدم 😭دیگه تحملم سر اومده!
بابام همش باهام باعصبانیت میحرفه، سرم دادمیزنه، فوشم میده، جلو زن داداشم منو خورد کرد،
امشب رقته بودم خونه خالم، ب نامزدم زنگ زده بود، گفته بود، ازاین ب بعد دخترمو خونه خالش نمیبری، گفته من از خالش متنفرم ودوست ندارم بااونا رفت وامد داشته باشه، از داداشم پرسیدا بود خواهرت کجاست؟ داداشم گفته رفته خونه خاله گفته وایسا بیاد من باهاش کار دارم!
خداشاهده الن باترسو لرز اومدم تواتاقم!
منوندید، ولی از ترس دارم میمیرم😭😭😇😇😇
خسنه شدم، بامامانم سرده، هیچکی نمیدونه فقد من میدونم 😭😭 اینگ ب مامانم انگ ناپاکی زد!
مامانم کمرش ۲ لا شده ازخیاطی! برای خرج خونه ما! 😭مگ ی زن چقدمیتونه تحمل کنه؟؟؟
من تاالن ازطرف پدرم ی جوراب نپوشیدم، هیچی نخریده برام😭زن داداشم باکلی ذوق از باباش میحرفه ، من فقد سکوت میکنم ویه لبخند میزنم😭😭😭
دلم میسوزه، کاش هیجی نداشتیم فقد بابام باماخوب میبود
من بخاطراینکه ازاین خونه فرار کنم، ویکی خرجمو بده، نامزدکردم 😭😭ولی ازنامزدمم شانس نیاوردم .
من فقددبودم، من دارم آب میشم ازاین همه غمی ک درونمه ، ب این نقطع رسیدم ک دلم میخواد زود ازدواج کنم😭😭