پلیسه میفتع دنبال ی دختر بچه ک دزدیده شده از در خونش آخرش میفهمه ی پسر ک کم توان ذهنی کار اونه شک میکنه میگیرن با بابای دختره شکنجش میده ک اعتراف کنه پسره هیچی نمیگه باباعه میره خونه مادربزرگ پسره ببینه چ خبره میبینه دخترش اونجای و همه چی زیر نظر پیر زنه است پلیسه هم میره کمکش نجات پیدا میکنن