رفتم میوه فروشی تا چشمم به تمرهندی افتاد آبدهنم روون شد و اومدم بپرسم چنده که بحالت خفگی و لال حرف زدم دیدم
ضایع شده ادامه دادم همونجوری لال بازیحرفزدم و خرید کردم و اونا فکر کردن ناشنوام و لاام همهچیو ارزونتر حساب کردن و خوباشو دادن نامرد ترازو داره به اون یکی گفت عجب هلوهای رسیدهای قایم کرده که
منم درست موقع خروج گفتم خیلیبیشعوری تا سر ۴ راه مث باد اومدم.
باور کنید تا ۲سال تو اون سمتا اصن پیدام نشد. واز طرفی از تمرهندی و هلو چندشم
میشع🤗🤐