ما توی مراحل دادگاه هستیم شوهرم الزام به تمکین زده بود من امروز رفتم وبرگشتم خواهر شوهرم 43 سالش هست و مجرد هست زنگ زده خونه مون به مامانم گفته تپُله چرا دست از سر برادر ما بر نمیدارید ما ریدیم روی دختر تون و خودتون بیاد مهریه اش رو بگیره بره درصورتی که نمیدن مهریه ام رو طلاق بگیرید
ی خل وچلی پیدا میشه میگیرتش،دخترتون نازا هست رحمش دوشاخه هست درصورتی که اصلا این طور نیست من فقط تنبلی تخمدان خفیف دارم واصلا هیچ وقت اقدامی برای بچه دار شدن نکردیم
دخترتون عزتی نداره پیش ما و...
چرا میخواد برگرده گفتیم خودتون زدید الزام به تمکین گفت زده باشیم
به نظرتون با شوهرم هماهنگ کردن زنگ زدن یا نه.. من بهش بگم یا نگم... این زندگی زندگی میشه به نظرتون؟
خیلی اعصابم خورده چی کار کنم