سلام لطفا نظرتون رو صادقانه بگید
من ۸ سال کسی با یکی از همکلاسی هام دوستم و هی میخواستیم ازدواج کنیم و نشد چون مامان من از اول خواستگار های خیلی خیلی پولدار رو راه میداد و میخواست من همچین ازدواجی کنم و به قول خودش مثل خودش سختی نکشم و به همین دلیل این طرف من رو قبول نداره چون شرایط مالیش مثل خودمون و معمولی هست و منم واقعا از این شرایط خسته شدم
به نظرتون باید چکار کنم؟ دیدگاه مامانم درسته؟
چند سالته
اقا چندسالشه چه کارست ؟
دویست درصد دیدگاه مامانت درسته تو این دور و زمونه عشق رو باید قاب کرد گذاشت گوشه دیوار
بین یه چیزی بهت بگم مردا مثل زنا نیستن تو شرایط سخت دیگه عشق و عاشقی از سرشون میپره وقتی مرده تحت فشار مالی میشه بیخیال عشق هم میشه چون کلا ذهنش درگیره
ولی شماهم مدت کمی با اون اقا نبودید خیلی طولانی بوده فراموش کردنش به شدت سخته
اگر میدونی اونقدری توانش رو داره از پس زندکیش بربیاد یه خونه معمولی بخره یه ماشین معمولی بخره بتونه از پس هزینه زندگی بر بیاد باهاش ادامه بده
من خودم بودم به شخصه انتخابم خواستگار هایی بود که مامانم میگفت البته فقط پول رو در نظر نمیگرفتم اخلاقشون هم میسنجیدم
حالا اگر میدونی میتونی با نبودش کنار بیای کسی رو انتخاب کن که از لحاظ مالی اوکی باشه
در اون حد پایین نیست یعنی وضعشون بد نیست خونه و ماشین اینا اوکیه یعنی خانوادش میدن اما جای معمولی شهر نه جای بالا شهر و از نظر کار هم میتونه از پس بربیاد یعنی زرنگه
بعید میدونم بتونم کنار بیام چون به شدت احساسی و وابستم
خواستگارایی که دارم اکثرا سناشون بالاس یعنی ۱۰ ۱۲ سال بزرگتر
ولی متاسفانه مامانم چون دوروبریاش به شدت پولدارن همیشه اونارو مثال میزنه و زندگیشونو مقایسه میکنه با خودمون و متاسفانه منم به شدت مقایسه گر شدم
قطعا پول خیلی خوبه ولی دلمو چکار کنم اما باز از یه طرف این خواستگارا به شدت پولدارن
این همه اختلاف سطح بد نیست؟
ببین گلم هشت سال باهم بودید درسته؟
زمان کمی نیست خیلی زیاده مردم دو سال با یکی هستن بعد به سختی دل میکنن شما که دیگه خیلی ساله باهاش هستی اگر میدونی نمیتونی همین الان بیخیال اون خواستگارات شو
چون اگر با یکی از خواستگار هات ازدواج دیگه هرچیز مربوط به دوستتو باید بذاری کنار و اصلا بهش فکر نکنی چون خیانت به همسرت محسوب میشه اگر نمیتونی الان زندگی رو برای خودت و پسر مردم تلخ نکن و با همون دوستت ازدواج کن
چون اگر با خواستگات ازدواج کنی فکر پیش دوستت باشه هم به خودت ظلم کردی هم دوستت و هم شوهرت
بله ۸ سال و نیم
والا من اصلا سراغشونو نمیگیرم اما متاسفانه مامانم پیگیره و این همش باعث میشه دو دل بشم
انقدر این اتفاق زیاد و طولانی مدت افتاده که به شدت از ازدواج با دوستم هم میترسم و استرس میگیرم
تو یه دو راهی گیر افتادم که راهی نمیتونم پیدا کنم
تنها راهی که هست اینه که مهاجرت کنم و اونم زمانبره حداقل ۲ سال
اگر میتونی برو پیش یه مشاور خوب اون بهتر میتونه کمکت کنه به هر حال بحث یک سال دو سال نیست نمیشه گفت حالا نتونستم دو سال بعد یه تصمیم دیگه برو که زندگیت خدای نکرده درآینده مختل نشه
به هر حال امیدوارم هرچی به صلاحته پیش بیاد
