از اول هفته خونه بابامم یکسری از مشکلات از خسیس بودن هاش ن ک نداشته باشه برا من خسیسه وگرنه پول بده زنداشش دماغشو عمل کنه یا واسه اونا خرج کنه هست سر خرید خونه باید کلی بحث کنم باهاش فحشاش خیلی بدهنه ب خودم خونوادم اصلا هیچ احترامی نمونده جای نمیزاره برم یبار بی اجازه رفتم فروشگاه اومد خونه راهم نمیداد در این حد و مهمتر از همه ک دوسش نداشتم و الان دیگ ازش متنفرم و حالم ازش بهم میخوره ی پسر پنج ساله دارم اونشب ک اومدم گرفتش نمیده بهم رفتار خونوادش و خودش با بچه خوبه دوسش دارن و بهش میرسن و اینکه خونوادمم میگن بخوای دوسال پیشت هفت سالش بشه ک میگردش فردا میخوای بری سرکار یا جای سخته و اینکه مسولیت زیادیه اتفاقی بیوفته شکایت میکنه ازت و دوشب پیش خونواده ها رفتن باهم صحبت کردن بچه اومد باهاشون پیشمه ولی آخرش فک کنم جدا بشیم شوهرم گفته تازه باید بیاد تعهد بده ک هرچی من میگم بپوشه هرجا اجازه بدم بره هرچی هم خریدم اعتراض نکنه کمه و اینا حق آرایش کردن نداره در این صورت بیاد وگرنه اینجور میخواد باشه بره نمیخوامش بچه هم حتما پیش اون میمونه آخر هفته ها پیش من احتمالا دادگاه اینجور بگه ولی ناراحتم واسه بچم خونوادمم میگن میتونی تحمل کنی برگرد میدونمم برم آخه کی با این شرایط میتونه مگ برده ام آخرش میام بابامم انقد غر میزنه عصاب خوردی درست میکنه دردم یکی دوتا نیس فقط هی بچمو میبینم آتیش میگیرم همش دارم میگم زندگی بچه ام خراب میشه امروزم اومد بچه برد نمیده بهم خونوادمم نمیزارن دارم دیونه میشم
عزیزم ندم هم بعد دوسال میاد میبرش بعدم برم سرکار یا چیزی کسی نگه نمیدارن همه میگن نیارش و مسئولیتش زیاده بعدم پسره بیارمش هم پیش خودم آخرش میره پیششون