توبه کردم که قلم دست نگیرم اما هاتفی گفت که این قصه شنیدن دارد و خدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر ...
دلا تا کی در این زندان
فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی
برون شو تا جهان بینی
سلام حضرت زندگی ، امام زمانم وقتی در پناه توام ، نمی ترسم . وقتی به یاد توام ، دلتنگ نمی شوم . وقتی نام تو را می برم ، بی شکیب نمی گردم ...تو تمام آرامش منی ، آفتاب منی ، بهار و گل و نسیم و بوستان منی ، تو ملجا و جان پناه منی .. اصلا ... معنای زنده بودنِ من با تو بودن است ..شکر خدا که تو را دارم ...
یکی مرد بود اندر این روزگار ز دشت سواران نیزه گذار
راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر
سلام حضرت زندگی ، امام زمانم وقتی در پناه توام ، نمی ترسم . وقتی به یاد توام ، دلتنگ نمی شوم . وقتی نام تو را می برم ، بی شکیب نمی گردم ...تو تمام آرامش منی ، آفتاب منی ، بهار و گل و نسیم و بوستان منی ، تو ملجا و جان پناه منی .. اصلا ... معنای زنده بودنِ من با تو بودن است ..شکر خدا که تو را دارم ...
راهیست راه عشق ک هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
تا گشودم نامه اش را سوختم در انتظار کاش قاصد میگشود این نامه سربسته را
سلام حضرت زندگی ، امام زمانم وقتی در پناه توام ، نمی ترسم . وقتی به یاد توام ، دلتنگ نمی شوم . وقتی نام تو را می برم ، بی شکیب نمی گردم ...تو تمام آرامش منی ، آفتاب منی ، بهار و گل و نسیم و بوستان منی ، تو ملجا و جان پناه منی .. اصلا ... معنای زنده بودنِ من با تو بودن است ..شکر خدا که تو را دارم ...