بچه ها با شرت و تاب رفته بودم بالکن دیدم مرد همسایه خیره شده بهم و نمیره هم خیلی عصبانی شدم
فرداش تو کوچه گیرش انداختم بردمش یه گوشه گفتم اگه یه بار دیگه ببینم هیزبازی در میاری به زنت میگن اونم کلی عذرخواهی کرد و به غلط کردن افتاد واقعا چرا اینا هنوز زنده ن