کلا ۱۲ سال مدرسه ب جز خوندن و نوشتن دیگه به
دردم نخورد دانشگاه هم ب اصرار مامانم رفتم ک بزرگترین
اشتباه عمرم بود
ببین من کتاب زیاد خوندم سوادی اگه دارم از کتاب و فیلم
خوبه مدرسه و دانشگاه کشکه
ی نعمتی ک خدا بهم داد ی بابا خوب داشتم ک آگاهی بالا
و سواد زیادی داشت اون خیلی کمکم کرد
فهمیدم زندگی کلاس درسه نه تو گذشته ام نه آینده
فقط زمان حال
چیزی ک ۳ سال درگیرش بودم ماتریکس بود
الان خداروشکر از اونم رها شدم
هر اتفاقی در حالت عادی خنثی ست
نه خوبه نه بد ماییم ک تعیین میکنیم خوب باشه
یا بد
خلاصه اینکه ی ادمی شدم ک شعارم اینه:
هر چ پیش آید خوش آید
میدونم اول راهم و خیلی باید تمرین کنم اما حس و
حالم وصف نشدنیه ب خدا وصلم و ترسی از هیچکس
و هیچی ندارم