ی شوهر خواهر دارم از شهرستان اومده بود تهران ومن واقعا دلم براش میسوخت دعوتش میکردم و بهترین غذای خونمو جلوش میزاشتم
بعد ی مدت جلو من با ابجیم دعوا کرد وخودشو زد ب بیهوشی وکلی فحش واینا من هیچ کاری نکردم هیچ دفاعی از خواهرم نکردم اصلا مات شده بودم
بعد از ی مدت دعواشون شد مامانش زنگ زد ب مامانم گفت این دوبهم زنی میکنه بین این ها درصورتی ک نن ابجی مو ب صلح دعوت میکردم
الان گوشو خواهرشوهرم گم کرده خارج وخواهرمم رفته بعد بابام هم رفت ی سر بخاطری سری مسائل کاری بعد بابام میگه اصلا دامادمون تحویلش نمیگرفته
ازش بشدت عقده ای ام هر روزبهش فکر میکنم کلا ی آدم نقشه کشه ک ب ظاهر دوسته واز پشت خنجر میزنه مثلا نمیزاره ابجیم برامون عکس بفرسته درصورتی ک خواهراش خارج هرگهی میخورن
الان ابجیم پیام داد گفت فیلم عروسیمو اگه شوهرش پیام داد نگی ک تو لب تاپته ک منو میکشه من دوباره عقده ای شدم آخه این حیون چیه ک خواهرم انقدر حرفشو گوش میده