بهش نزدیک شدم رفتارم رو بهتر کردم وقت باهم و بچه ها رو بیشتر کردم کلی خوش گذشت بهمون تا اینکه از بیرون اومد و رفت ریش هلش رو بزنه تو حموم
رو گوشیش پیام اومده بود ک پس قرارمون عصر!!
بهم ریختم دیدم واقعن دیگه نمیتونم
اذیت هستم
فک کردم دیگه ادامه نمیده ؛ فکر این دو تا بچه دیوانم میکنه بدون من بزرگ بشن.
چرا مزدها زندگی اروم خانواده رو بهم میریزن؟