بچه ها من مجردم
و داستان اینجاس داداشم ده سال پیش عاشق یه فروشندمون شد ک از به خانواده بیش از حد سطح پایین ...شوتی ان ..حلال حروم حالیشون نیست و جالبه با اینحال همیشه ندارن و دست کجه خود عروس جان
من ده ساله این بشر ک زنشه نتونستم حضمش کنم ولی داداشام و پدرمو مادرم دلشون میسوزه
خانم کلید در حیاط داره عین بز میاد وسط خونمون
بچه ها حریم خصوصی ندارم از دستش
من این برادرم زود زن گرف همه مخالف بودن همه گفتن نباید بیای قبول کرد
ولی بعد عروسی تلپ شد رو سرمون
نگم براتون از عروس
دس کج
بی سواد
بی خانواده
خدایا من چ گناهی کردم هر روز باید ببینمش