نصفه شب بابام اومد تو اتاقم بهم اب داد منم ک منگ و خواب الو گفت بیا بخور تشنته منم خوردم بعد فردا بلند شدم لیوان کنارم دیدم یهو یادم افتاد برگشتم ب بابام گفتم بابام گفت من نبودم حتمن خواب بودی
هر چقد لیوان رو نشونشون میدم میگم خودت با این اومدی بهم اب دادی باور نمیکنه
جدیدا هم عجیب شده جو خونه
چرا اینجوری میشه