بچه ام سه روزه تب داره. گاهی تب ولرز داره. یه چندتا شربت خودمون خریدیم بهتر نشد. پزشک خانواده رفتیم یه چندتادارو داد. امشب تب دخترم وحشتناک بالابودن وتب لرز داشت.بعد از شام وقتی داشتیم میرفتیم خونه به شوهرم گفتم بریم اول درمانگاه بچه یه سرم یا آمپول بزنه حالش خیلی بده. رفتیم جلوی درمانگاه میگه کارت همرام نیست. گفتم من کارتم هست بریم. گفت بدون ماسک بچه رو ببریم داخل برو ماسک بگیر. من فکر کردم واسه بچه میگه. رفتم داروخانه ماسک بچگانه گرفتم اومد میگم بریم واسه بچه زدم.دم در درمانگاه شروع کرد داد وبیداد من آدم نیستم من بدون ماسک بیام . پول دادم گفتم بروبرای خودت ماسک بگیر. همین طور غر میزد گفتم مگه من واسه خودم ماسک داشتم زدم که به فکر خودم باشم به فکر تو نبودم. پول رو پرت کرد منم رفتم درمانگاه اونم رفت توی ماشین اصلا نیومد داخل.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دکتر سرم داد رفتم گرفتم آوردم .بچه یکسره گریه و جیغ یه چه زور و مکافاتی براش سرم وصل کردند. همه بچهها با پدرومادر بودن من اونوقت شب تنها. دلم واسه بی کسی خودم و بچم سوخت. خیلی شوهرم رو نفرین کردم توی دلم.