بچه ها خواهرم از ایران رفته بعد وضعش یعنی مالی اونجا از ایران خیلی بهتره و پیش مادرشوهرشه بعد همش میاد از بدی های زندگیش بهم میگه منم کاری از دستم برنمیاد وحرص میخورم انقدر ک دلم میخواد شوهرشو بکشم ولی خودش رفت از خداش بود بره ما بازم فامیل داریم پیشش میگه وضعش خوبه شاده چ کارکنم
همش حرفاش تو ذهنم اذیتم میکنه تا زنگ میزنه بهم غصه میده ک ال شد بل شد حتی پدرم رفت ی سر پیشش بابام میگه یکم مشکل داشتن الان حل شد چ کارکنم منم باردارم بخدا بخاطر حرفاش اصلا از اول ترم نتونستم درس بخونم
انگار من سطل آشغال ذهنشم
از خواهرشوش میناله ولی با ی محبتی صداش میکنه بخدا حرفاش دیونم کرده
فضولی ممنوع
ببخشید بابت موضوع
بحث رو عوض کن از درس و دانشگاهت بگو از بارداریت نذار اون حرف بزنه. خوشن باهم درداشون واسه بقیه س، چرا شرایط شمارو درک نمیکنه ؟! اصلا واسه بچه تون خوب نیست این حجم از انرژی منفی ک بهتون میده، حداقل خودتون فکر بچه تون باشید .
رک بهش بگو خواهر من شما که همه باهم خوبید چرا غم و غصه هاتو برا من میاری یکبار از شادی هات بگو
اگه بگم میگه توهم درکم نمیکنی ومنفی ها رو شروع میکنه ب گفتن با اینکه هرروز با خواهر شوهرش بازار میره وخرید میکنن اما همش ازش بدگویی میکنه
میدونی اونجا رفته زبون رو درست وحسابی بلد نیست فعلا مجبورن تو ی واحد ساختمون زندگی کنن همش میگه ایران خونم مستقل بود الان ندارم خونه مستقل و...
منم کلی حرص میخورم
یا میگه دلم برای خونت تنگ شده بامظلوم نمایی درصورتی ک ماهی ۱بار بازور میومد خونم
یکاری کن،، دفعه بعد که از بدیشون گفت بگو طلاق بگیر برگرد بگو ب بابا میگم بیاد دنبالت برتگردونه و بهش میگم این مشکلات رو داری، چندبار ک بگی برگرد طلاق بگیر حساب کار دستش میاد.
بعدم بگو همه خوشبخت شدن توو انگار بدبخت شدی طبق حرفای خودت، اینارو هم هی تکرار کن واسش. یا رو کسی که حساسه اسمشو بیار بگو خداروشکر فلانی انقد خوشبخته با خانواده شوهرش هم انقد خوبه بلده زندگی کنه انقد ازش تعریف کن تا به خودش بیاد کوتاه بیاد خواهرت.
انگار کسی بدبخت مشکل داشته باشه چیز خوبیه که هی بگی این مشکلو دارم اون مشکلو دارم.
