اولش که ازسر لجبازی باپدرم باهاش دوست شدم ازش متنفرهم بودم کم کم نمیدونم چی شد وابسته شدم عاشق شدم کلی سختی جنگ ودعواداشتیم نامزد شدیم عقدکردیم عروسی کردیم جنگ ودعواهامون تمومی نداشت همه هم خبرداشتن که حال وروز زندگیمون خوب نیس از یه طرف ازروزاول باخانواده شوهرم تو یه خونه زندگی کردم بچه دارشدم تودوران حاملگی فرقی نداشت بچم دنیااومد همسرم کلا عوض شد!شدهمونی کع ارزوداشتم بعد۵ماه با یه دعوای سرسخت باپدرشوهرازشون جداشدیم وخونه جداگرفتیم بعدش همش۱۰روزهمسرم کریض شد بردیمش بیمارستان کلیه ها ازبین رفته بودن برگشتیم توهمون اتاق۹متری چون دیگه کسی به همسرم کارنمیداداخلاقش بعدمریضیش بدترشد فقط من موندم و یه عالمه جهیزیه که انداختمشون یه گوشه وهرروزباحسرت نگاه میکنم و یه افسردگی و یه بچه۱سال ونیم!و یه شوهری که هرروزمریضه وبداخلاق ووضع مالی افتضاح هعی تعف اونم هردومون باسن۲۴!
هعی
عزیزم انشالله خداشفا بده بهش ،ولی باین شرایطی که داری دیگه بچه دارنشو
کلیه هاش چی شدن ؟
خدا بهت. کمک کنه بچه رو بزار مهد یا پیش شوهرت و خودت برو یه کاری شروع کن اگه سرمایه داری برو لاین های ارایشگری اگه نداری کار توی کارخونه برو یا مغازه داری یا هر چی تا یه مقدار سرمایه جور کنی
آخه کلیه هاش چجوری از کار افتاد به چه دلیل؟؟
عزیزم خیلی برات ناراحت شدم 🥺💔
اِن شاءالله خدا کمکتون کنه و همه چی بر وِفق مرادتون بشه
یعنی دوباره برگشتید خونه ی مادر شوهرتون؟
خدا کمکت کنه عزیزم بچه ات که بزرگتر شد برو سرکار که هم توخنه نباشی هم کمک خرجی لاشی برای زندگیت
الهی که روزهای خوش برات رقم بخوره گلم⚘💚
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
