اتفاقا منم مجردیم. خواب بودم یکی در گوشم گفت یه موجود عجیب داره به سمتت میاد فورا چشمامو باز کردم... خوابمم خیییلی سبکه به کمر دراز کشیده بودم رو زمین بالاسرمو یعنی آشپزخونه رو نگاه کردم دیدم یه چیز موج مانند سیاه معلق بود یواش از گوشه سمتم میومد منم قفل شده بودم زبونم بند اومده بود. یهو از نوک انگشتام تا گردنم انگار داشت وارد بدنم میشد دیگه بزور یه سوره خوندم تموم شد... همشم ساعتای حدود ۳ یا ۴ شب بود
سلام
من فقط یکم اطلاعات راجب این چیزا دارم
چون خودمونم درگیریم
اگر مطمئنید درگیرید برید پیش یه آدمی که بتونه کمکتون کنه اونم هر چه زودتر
چون هر چه بیشتر بگذره رهایی ازشون سخت تره
یکی تو همین سایت گفت تو خونه عود روشن نکنید چون اونا دوست دارن
پس اگر عود روشن میکردید دیگه استفاده نکنید
خونه رو همیشه تمیز نگه دارید
همیشه بوی خوب بده
و یک نکته مهم اینقضیه اینه
من در طول این چند سال که درگیر هستیم
بابتش خیلی ناراحت بودم
اما خواهرم نه اصلا خودش رو درگیر اینموضوع نمیکرد احساس ناراحتی نمیکرد
خواهرم کاراش خوب پیش میرفت کارش.ارتقا هاش بیشتر و بیشتر میشد
ولی من سراغ هر کاری میرفتم نمیشد همش پسرفت داشتم
و حالم بدتر و بدتر میشد
و بعدها به این نتیجه رسیدم
نباید به این مسئله زیاد بها بدی
نباید تمام انرژی تو پاش بذاری
اصلا ناراحت نباشید
چون با ناراحتی انرژی منفی به وجود میاد و اونا انرژی منفی دوست دارن ناراحت شدن ما رو دوست دارن
انگار غذای اونا ناراحتی و گریه و ترس ماست
پس در اولین قدم با این شرایط کنار بیاید
و انرژی از خودتون نگیرید
و برید سراغ یک آدم خدا شناس
نه کسی که بنده پوله
من چند وقت پیش رفتم خونه عمم
عمم ک میره حموم منو دختر عمم میریم تو حیاط والیبال بازی کنیم
وقتی از حموم اومد بیرون بوسم کرد ک مرسی اومدی کمرمو لیف کشیدی و موهامو شامپو زدی
من برگام ریخته بود هر چی میگفتم ما تو حیاط بودیم باور نمبکرد
گفت چنبار صداتون زدم تو هم جواب دادی گفتی الان میام
اومدی کارتو انجام دادی و بی سر و صدا رفتی
هر چقدر گفتم من نبودم باور نکرد تا اینکه دختر عمم اومد کمر مامانشو نگا کرد پشتش همش رد ناخن و قرمز بود اما جالب اینجاس اصلا دردشو حس نکرد:))))
من از این تجربه ها زیاد دارم
دی ماه موقع امتحانام بود خونه تنها بودم چند وقت بعد خسته شدم از بس درس خوندم ولی کمی از درسم مونده بود ی جایی خونده بودم ک ممکنه از جنا ی چیزی بخای قبول کنن
من چون مطنعن بودم خونمون جن داره با صدای بلد گفتم من میخام نیم ساعت بخابم ازت خواهش میکنم بعد از نیم ساعت منو بیدار کن
ب جون مامانم بعد از دقیق نیم ساعت
یکی صدام نیزد میگف فاطیما پاشو درس داری
سریع چشم باز کردم اما کسیو ندیدم
ازش خیلی تشکر کردم
جالب اینجا بود ک اینسری اصلانترسیدم شاید جن خوب بوده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
