دیشب حدود ساعت های ۲ بود که دیدیدم صوای آیفون پشت سر هم مامانمو دیدم که یه چشمش کبود بود اومده سراسیمه هول شدم ندونستم چیکار کنم جیغ زدم که اومد تو مامانم و گفت که من و بابا میخاییم از هم جدا شیم وقتی اسم طلاق رو آوروم اینطوری کتکم زده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چون شما تازه عروسی میخواهی مادرت به رنج چند ساله اش پایان نده؟
نه میگم جای فامیل شوهر زشته الان اونا نمیدونن وضعیت اعتیاد بابام حاد هس دیشب سوهرم پرسید واسه چی مامان اومده گفتم یه بحث کوچولو با بابا داشتن نگفتم سر مسئله اعتیاد هس
احتمالا مامانت منتظر بوده تو سرو سامون بگیری وضربه روحی نخوری که تا حالا اقدام نکرده الان چیزی برای موندن نداره وچه تلخ که تو هر دورو باهم میخوای ولی اونا نه
حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ»: خداوند ما را کفایت می کند، او بهترین وکیل و بهترین سرپرست و بهترین یاور است