اصلا دلم نمیخواد ریخت مادرش ببینم صب هم داشت میرفت سرکار گفت همرام بیا منم بهش گفتم اگ بخوام بیام غروب میام آخه مادرش همش بهم میگ غذا درست کن بعد از غذام ایراد میگیره گفتم الآن برم باید ناهار درست کنم و غر بشنوم نرفتم
چیکار کنم خانوما؟بنظرتون برم خونشون یا بترمرگم خونه بابام و از آرامشم نهایت لذت ببرم؟
دوشنبه هفته قبل خونشون بودم باز الآن ک یک هفته شد نرفتم گله کردن شوهرم شروع شد میگ دلم برات تنگ میش و نمیتونم همش بیام خونتون حداقل ت بیا...