ترم اول دانشگاه بودم که وارد کلاس شدم و چشمم افتاد به یه پسری و تا چشمای مشکیش رو دیدم یاد خواب چند روز قبلم و خواب بچگی ام افتادم که چشماش خوب یادم بود و عاشقش شدم و غش کردم و حتی نفهمیدم بعدش چطور پاشدم و رفتم بیرون و فقط کمتر از دوهفته تونستم تو دانشگاه ببینمش و مسئله شخصی پیش اومد که نشر برم دانشگاه و احتمال اینکه ببینمش خیلی کمه و یکسال هست که دیگه نمیبینمش ولی باز چهرش و صداش جلوی چشمامه که هیچ وقت یادم نمیره حتی تا آخر عمرم