دلم از این خونه که شوهرش سکته کرد. زنه اومد از من خواست که اگر قصد اسباب کشی نداریم،دو ماه خونه رو بهشون قرض بدیم. چون اونا پله دارن سختشون بود. اون زمان شوهرم نبود. مشورت کردیم، گفتیم باشه. دو ماه اومد تو خونه ما زندگی کرد تا شوهرش سر پا شد.
بعد هی تو قالب جبران محبت، بند کرد به زندگی من.
چند بار دیدمش بهش گفتم اون دوره رو فراموش کنید. کاری نبوده. نیازی به جبران نیست.
در لفافه مثلا میگفتم نمیخام محبت کنی.
فکر کنم سر همین هی میگفت خانمت از من خوشش نمیاد.
بده بهش گفتم منتی سرت ندارم ؟؟ مردم خیلی بی شعورن