دیدم دیر میخوابه شوهرم رو صدا زدم گفتم بیا پیش بچه بمون من برم شامه بچه رو آماده کنم بیارم واسش بخوره بخوابونمش دیگه اومدو رفتم حاضر کردم واسش و آوردم دادمش یکم خورد و خوابوندمش
بعد مادرشوهرم شون هم اومدن برن خداحافظی کردن رفتن منم گفتم ببخشید دیگه باید میرفت حموم چون بعد بی خواب میشد اذیت میشد توی حموم.البته قبل حموم رفتم ازشون غذرخواهی کردم گفتم چون باید بریم مهمونی فردا امشب باید بچه رو حموم ببریم.
کلا خواستم اینو بگم اصلا مثله دفعات قبل جلوشون خم و راست نشدم حتی یک لیوان چایی نبردم و شوهرم چایی برد براشون
من فقط با خوش رویی به مهمون به کارای بچم و خودم رسیدم تا بفهمن نباید هر وقت دلشون میخواد بیان خونم و از من انتظار خونه تمیز و پذیرایی داشته باشن آخرشم بهم بخندن!!!!