نمیدونم چی شد و چجوری شد که بار اول باهام با مهربونی حرف زدی.باری که با من بالای سر بیمار اومدی.نمیدونم چی شد که عشق شدی برای منی که به عشق میخندیدم. میدونی؟ من فقط میدونم هیچ دختری قبل و بعد من انقدر ذوق داشتنشو تو دلش نمیکنه.یادمه روز اولی که قول دادیم بین خودمون آشنا شیم تو تموم راه خونه خوشحال بودم قلبم داشت پر میزد. وقتی رسیدم خونه با حال بهتری رسیدم موهامو خوشکل بستم رژی که خیلی وقته دوسش داشتم رو زدم لباسای قشنگمو پوشیدم.عطرمو زدم و با کلی حال خوب دور خودم میچرخیدم اما روزی که ازم گرفتنت دیگه خیلی پیر شدم خیلی دلشکسته م خیلی...دیگه هرشب صدای گریه های من شنیده میشه. توروخدا هیچ دختریو به این درد مبتلا نکن