اگر برایش مقدر بود جایش را از روی این تکه خاک منفور کره زمین محو میکرد.
کاش خوراک مار های بوآ میشد.
کاش بلعیده میشد.
و هضم میشد در تمام جهان..
_ماهورا_
«حرف ها در قلبش تلنبار شده بود.. کوهی از خاکستر ناگفته ها...بالا آورد ، حرف هارا ، کار هارا و غم هارا ... خون از دماغ و دهانش به مانند مواد مذاب بیرون جست. به سان خرابه ای به دنبال آرزوهایش ذوب شد و فرو ریخت ، او دیگر او نشد...🥲🥲_mahoora_»