سرد است . سرد سرد.
بی روح بی جان .
نفس نیست . هوا نیست . سفیدی چشم سرخ است .
خونین خون خونین...
کاش های زندگی از قرنیه ی عسلی چشمانش میلغزند و میرقصند و میریزند روی کاغذش .
جوهر سیاه قلم پخش میشود.
پخش میشود و گند میزند به ارزو هایش
کاغذ قر میشود .
قلم میمرد .
بوی گل یاس میپیچد.
او میمیرد.
یاس میمیرد.
و میمیرمند...
_ماهورا_