2777
2789
عنوان

شوهر تنبل من

5167 بازدید | 24 پست
13 سال پیش ازدواج کردم ، تازه لیسانس گرفته بودم و دنبال کار میگشتم ، تااینکه عمه ام پسر یکی از دوستان خانوادگیشونو برای ازدواج معرفی کردند ، خانواده شوهرم خیلی سرشناس هستند و پدرم هم پدر شوهرمو که مدیر یه اداره دولتی تو شهرمون بود رو میشناخت و موافق بود ، مادر شوهرم استاد دانشگاه هستند و تو کارای خیر هم خلی فعالند و بسیار مذهبی . شوهرم با اینکه دیپلم داشت ولی خیلی خوش سر وزبون و خوش تیپ بود ومنم قبولش کردم اینو بگم من خیلی زیبا هستم البته تعریف از خود نباشه ولی یکی از دلایل خواستگاری از من زیبایی من بود چون از نظر فرهنگی اونا از ما بالاتر بودند و ثروتمند تر .اولش گفتند شوهرم شرکت داره که بعد فهمیدم این شرکت فقط روی کاغذ هست و دفتر ی وجود نداره و دوم اینکه سیگاری بود و نگفتند و من بعد از ازدواج فهمیدم وقتی اعتراض کردم شوهرم گفت من با اولین دیدار عاشقت شدم و اگه میگفتم میترسیدم رد کنی ولی قول میدم تر کنم . دو هفته از ازدواجم گذشت گفتم تو نمیخوای بری سر کار ، گفت قراره بابا برام کار درست کنه ، اینو بگم که هدیه عروسیمون یه اپارتمان بود و با پولای کادو ماشن خریدیم ، اوایل پدر شوهرم خرجیمونو میداد بعد تو همون اداره برای شوهرم کار پیدا کرد ولی بعد از دوسال که پدر شوهرم بازنشسته شد مدیر جدید شوهرمو بیرون کرد ، دخترم به دنیا اومد ، اینو نگفتم که شوارم گفت نمیخواد سر کار بری، میگفت تورو از چنگم بیرون میارن ، بعد هم فهمیدم که معتاد شده بماند که چه زجری کشیدم همش تو خونه بود و سوهان روحم ، تا اینکه رفتم خونه پدر شوهرم و گریه کردم و گفتم نجاتش بدید بعد هم اونو به زور گرفتند و بردن کمپ 3 ماه اونجا بود بعد که برون اومد خیلی عوض شده بود و میگفت جبران میکنم ، مادر شوارم خیلی هوامونو داشت برا دخترم لباسای مارک میخرید برای خودم هم کم نمیزاشت اما من حس سر بار بودن داشتم ، برادر و خواهر شوهرم ازدواج کردند و روز به رو پیشرفت میکنند اما شوهرم که از اونا بزرگتره همچنان بکاره ، چند سال پیش مادر بزرگ شوهرم که توی یه خونه خیلی بزرگ تو بهترن نقطه شهر زندگی میکرد و شوهرمو خیلی دوست داشت از ما خواست برم طبقه بالای اون زندگی کنیم ، اون دوتا پرستار داره و قرار نبود ما کاری براش کنیم ، اپارتمان رو دادیم اجاره و رفتیم اونجا الان داریم با اجاره 650 تومنی اپارتمانمون زندگی میکنیم گوشت و برنج و میوه هم پدر شوهرم میخره و الان یه دختر دیگم هم دنیا اومده ، و کماکان شوهرم تو خونست و میگه به خاطر ترک بدنش ضعیفه و نمیتونه کار کنه اگه اعتراض کنم میگه بهترن جای شهر داری زندگی میکنی و گشنه هم نیستی دیگه چی میگی ، خانوادم چیزی نمیدونن بهشون گفتم کار میکنه ،فامیلامون حسرت منو میخورن ولی نمیدونن اینا همش ظاهره و م یه نقاب به صورت دارم و لی دیگه خسته شدم 3 ساله شوهرم ور دلمه دیگه ازش متنفر شدم ، هنوز دوسم داره و مهربونه ولی اگه اعتراض کنم بدترین توهنها رو بهم میکنه و همش پولداری خانوادشو به رخم میکشه به عمم گفتم حلالت نمیکنم که واسطه شدی اونم مگه من خبر نداشتم ، مادر شوهر و پدر شوهرم فرشته اند ولی ازشون دلگیرم که شوهرم اینقدر وابسته هست نگران اینده بچه هام هستم با ان پدر بیفکر

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

قبل ازدواج گفتند شرکت داره و داداشم رفت تحقیق ودرست بود و خانوادشو میشناختیم خودش هم اینقدر زبون ریخت که همه عاشقش شدند روزای اول فکر کردم مرخیه بعد فهمیدم شرکتش منهل شده
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   roya1441  |  10 ساعت پیش
توسط   honye_ella  |  10 ساعت پیش