من بعده چهار سال با دارو دوقلو دختر دارشدم منتهی ۲۶ هفته دنیا اومدن و نموندن
از اون تاریخ چهارسال میگذره
ازشون برام فقط خط سزارین مونده و دودست لباس که از روز اول اویزون کمدم بود هرروز به عشق اون لباسا باهاشون حرف میزدم
وقتی دست خالی از بیمارستان اومدم
لباسارو جمع کرده بودن اما
الان اون دودست لباساشونو از کمد دراوردم احساس میکنم دارم سنکوب میکنم
خدایا چرا من باهاشون نمردم
چرا انقد قوی بودم
اصلا حالم خوب نیست
دوست دارم امشب بمیرم
توروخدا
من دیگه اعتقادی ندارم
اونی که اعتقاد داره از خدا بخواد دلم اروم شه
احساس میکنم جیگرم تیکه تیکه شده