شاید کسی ک درد منو نکشیده نفهمه چی میگم ولی مادر من فقط ۴۹سالش بود پارسال فوت کرد اونم سالم و سرحال مادرم خیییییلی تو زندگی با ما و پدرم سختی کشید کلأ همه اذیتش کردن تنهاش گذاشتن این طفلی ی مقدار طلا داشت ک با کمک داداشم خرید و من وقتی مادرم فوت شد گفتم من چیزی اطلاها نمیخام فقط دست هیچ زنی غیر از مامانم نمیخام بهشون بخوره چون اونارو با خون و دل خرید حالا همش میترسیدم بابام یا داداشام زن بگیرن این طلاها نصیب اونا بشه شاید اونایی ک عزیز از دست ندادن درکم نکنن خلاصه داداشم الان نامزد کرده تازه دوماهه ینی صیغه هستن دختره پرو پرو برگشته گفته طلا مامانتو بده ب من داداشمم ب ما گفت میخام سرویس طلای مامانو بدم بهش منم گفتم بده تا تو گردنش جر بدم اتیشش میزنم مگه من میذارم طلای مامانم دست زنی غیر از خواهرام بیوفته بد وایساد گفت ب تو چ گو خوردی و فلان من میخاستم امانت بدم بهش گفتم من هنوز دلم برنداشته بد ی سال انگشتم ب اون طلاها بخوره داداشم خیلی از چشمم افتاد خیلی لطفأ نگید اون ک رفته این چیزا براش مهم نیست و فلان
خدا مادرت رو رحمت کنه روحش شاد😔
یعنی برادرت هم پول داده برا طلاها؟
داداشت طمع کرده
حق داشتی ناراحت بشی
اصلا اون دختر از طلاها چطور با خبره؟
خب با کمک داداشت بوده اگر دستش خالیه بده بهش کمکش باشه
طلاها رو بین خودتون تفسیم کنید . هر کی برای خودش یادگاری نگه داره یا هر کاری دلش خواست بکنه. بعدشم تو کار همدیگه دخالت نکنید
گلم خدا مادرتو بیامرزه ولی خب تا کی قراره به هیچی دست نزنید؟؟؟؟
به نظرم هر کس یه تیکه یادگار برداره
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
