اگه میخوای انتخاب کنی که اینطوری فکر کنی با خودته ولی از نظر من این مسأله هیچ مانعی برای ازدواج موفق تو نیست خود پسره شل بوده اینطوری که تو میگی معلومه خانواده ش تونستن روش اثر بذارن همون بهتر که نشد یه ذره اولش درد داره ولی بالاخره میفهمی رفتن همچین آدمی چقدر به نفعت بوده فکر کن قرار بود همیشه با اثر خانواده ش روش بجنگی شانست بوده ولی خب درک میکنم الان زوده واسه اینکه شکرگزار باشی بخاطر اینکه رفته.
دقیقا خانوادش مخصوصا مادرش احساس میکنم خیلی روش تاثیر گذاشت چون وقتی به خودش گفتم برادرم مشکلش ژنتیکی نیست و در حین زایمان به سرش فشار اومده و باعث شده از نظر ذهنی مریض بشه گفت ناراحت این موضوع نباش و بهش فکر نکن و واسه ادامه ی رابطه حرف میزد
منم خیلی خواستکار داشتم تو زندگیم ولی از همه اینو پسندیده بودم باورم نمیشه که کسی رو که پسندیدم رفتن
معرفمون گفت میثم هنوز میخادت یکم صبر کن مادرش ترسیده و فلان و بهمان .
اما من اعتماد به نفسمو خیلی از دست دادم
با اینکه خیلی شرایطم خوبه از همه نظر
احساس میکنم دیگه نمیتونم آدم قبلی بشم . . .
یه فکری واسه اعتماد به نفست بکن انقدر ناراحتیت برای این موضوع پرت و پلاست که باورم نمیشه همین موضوع باعث شده فکر کنی نمیتونی ازدواج خوبی داشته باشی
خواستگار زیاد داشتی ولی بد سلیقه ای
مگه فقط به خوش اومدنه ؟ آدم بررسی میکنه ببینه طرف مقابل اصلا شعور مدیریت روابط داره ؟ اصلا بلده گفتگو کنه ؟ بلده اگه چالشی توی خانواده هست اونو هندل کنه ؟ تو به جای اینکه اینا رو بررسی کنی و بفهمی این آقا ارزش سرمایه گذاری عاطفی و زمانی نداره به جای اینکه به مدیریت این آقا نمره بدی فقط میگی خوشم اومده بود ؟ چقدر کم توقعی
