تاپیکای قبل توضیح دادم
مامانم گفته شوهرت نیادخونمون
بدشدن خانوادم باشوهرم حالادیگه منم چندماهه نرفتم خونه مامانم واصلاعین خیالشونم نیست همچین دختری دارن
حالاشوهرم میگه توروخانوادتم نمیخان قیدتوزدن
ازمنم انتظاری نداشته باش... باهام بدشده
کلا جامونم دیگه جداست..
موندم مادرم چطورازدلش اومدباهام اینطورکنه
دامادمون باشوهرم خیلی دشمنه
حس میکنم دعانوشته
چکارکنم خدایا