ن عزیزم تاپیکای قبلیم رو بخونی میفهمی ک کاملا حق با منه.
تازه امروز صبح ساعت ۷ بهش گفتم بیا منو تا جایی برسون. اینکارو نکرده .
و بعد از ۲ سه ساعت یعنی ساعت نهو نیم رفته نونوایی برا خواهراش ک لنگ ظهرمیخوابن نون گرفته. ک گشنه نمونن
اوم با پول طلای مجردیم. اونم با موتوری ک بابام خریده براش .راضی نیستم.
بهش گقتم. گفت پول تو نبود پول خودم بود. گفتم پول خودتم باشه حق ندارم حرف بزنم؟.من زنتم. من دارمسختی میکشم. بخاطر اونا.
توخونه ما دارن زندگی میکنن.اگه شوهر میکردن الان عروسی کرده بودیم بچه داشتیم