عوم یه امشب یارو خسته از سرکار برمیگرده خونه
توی خونه چیزی نبود زنش بهش میگ باید بری یه چی بگیری
یارو هم میگ باشه میره نون بربری میگره
وقتی توی صف نونوایی با یه خانومی دعواش میشه سر نوبت
بعدش اخر نون رو میگیره راهی خونه میشه
با زنش شروع میکنن به شام خوردن
بعد زنش میگ من نمیتونم بخورم انقد بخورم شوهرش میگ هرچی نتونستی بزار برا من
بعد شام تموم میش میرن بخوابن که😂
تا سرشونو میزارن رو بالشت خوابشون میبره و 😬😂😂
هیچی دیگ الان خوابیدن بیدار شدن میگم دیگ چیکارا کردن تا اطلاعات بعدی خدانگهدار😐 بی مزه هم خودتی😬