پس چرا من نمیبینم خستم همش تبعیض واقعا دیگه خستم
من دختر دومم بار ها شنیدم که گفتن تو باعث طعنه شدی
حالا هم انقد تبعیض میبینم خستم
بار ها با خواهرم ( لیاقت این اسمو نداره) بحثم شده همشم اون شروع میکنه و 99 درصد سر کار خونه هستش بلند میشه کار میکنه کوره و نمیبینه من 5 دقیقس نشستم عین گاو شروع میکنه بلند شو و... وظیفته و جوابشم میدم شروع میکنه جن. ده گفتنو....
بعد همه انتظار دارد من جواب ندم خفه شم
یا شده جلو بقیه تهدیدم کرده و تاپیکای قبلیم هست
بعد دیشب باز سر کار بحث شد دقیقا جوابشو دادم شروع کرد جن. ده و اینا گفتن دیگه هی بحث طول کشید مامانمم که دید دختر خوشگلش داره اذیت میشه هی به من میگفت تو جواب نده منم واقعا دیگه نمیتونستم انسانم یه صبری داره دیگه دیدم نه ول نمیکنه بلند شدم دو سه بار زدم سر شونش ( نه محکمه محکم نه آروم آرومه) گفتم خفه شد دیگه
بعد برگشته با مشت میزنه تو سرم دیگه کار به گیسو گیس کشی رسید اون وسطم داشت فوش میداد منم میدادم از دهنم پرید گفتم حروم زاده ( حالا میگم این بعدا چی شد)
بعد مامانش اومده جدامون کرده منو میزنه 😐😐😐
بعد رفته خوابیده دیگه مامانش شروع کرده گفتن به من که تو مقصری و...
بارها دعوا شده اون اول با مشت و زده تو سرم و اینا این یه بار و من زدم اونم زدن نمیشه حساب کرد امروز به داییم گفته که آره فلانی دیشب فلانی زده دعوا درس شده تازه بهشم گفته تو حرم زاده ای میخوام به باباش بگم درستش کنه اگه نگم فلانم و اینا منم گفتم دایی 3 ساعت بهم ج. نده ج. نده میگه چقد هیچی نگم
اون گذشته بعد رفتم پیشش بهم میگه خیلی پررو شدی و تو به چه حقی گفتی بهت میگه جن. ده ا
چون شعور دختر قشنگش زیر سوال رفت بهش برخورده
من دیگه خستم این خدا کجاس تا جایی که یادمه همیشه من مقصر بودم همیشه
همیشه زد تو سر من اونو برد بالا الانم که میگه باید به بابات بگم و...
ایندفعه اگه دعوا شد دعا کنید جرعت کنم فرار کنم دیگه نمیکشم متنفرم از این خونه از آدمای دورو و دروغگو