تو رو خدا راهنمایم کنین بگین چیکار کنم من ۶ ماهه باردارم و دکتر بهم گفته فعلا نباید رابطه داشته باشم چن روزه اومدم خونه مامانم شوهرمم رف خونه ننش شهر دیگه واس چن روز با چنتا دوستاش اونجا میرفت بیرون هر موقع زنگ میزدم میگف با دوستامم اصلا بهش شک نکردم تا اینکه اومد تو ماشینش قرص تاخیری پیدا کردم دنیا رو سرم خراب شد اونقدر گریه کردم چشام باز نمیشه اینم سر بچم قصم میخوره که من خبری ندارم برا من نیس
موقعی که بخت را قسمت نمودند بر بشررانده گشتم از درش با تیپا و توپ و تشرمرغ بخت از بام من تا بی نهایت پر کشیدبر در بختم زمانه با ملات آستر کشید. میشه برای اینکه دعواهام باشوهرم کمتر بشه یه صلوات بفرستین التماس دعا
توف تو این روزگار مردای سست عنصر که یکم اراده ندارن خودشو نگه دارن
من یک زن عاشقم با کلی رویایی دخترونه من به خاطر تو از همه ی ارزوهای قشنگم گذشتم من به خودم یک جوونی و نوجوونی کردن بدهکارم حالا که میبنم بازم برگردم عقب بازم تورو انتخاب میکنم اما بازم یه عادت های دخترونه دارم هنوزم قوی نشدم وقتایی که دلم میگیره یهو میزنم زیر گریه جایی کم میارم زنگ میرنم به پدرم به تکیه گاهم درد و دل میکنم تو با من چکار کردی که با سن کمم تونستم دوری خانوادمو تحمل کنم؟ من برای اینکه تورو داشته باشم تاوان پس دادم تاوان تنهاییم تاوان درس نخوندنم تاوان سختی کشیدنم هنوزم دارم تاوان داشتنتو پس میدم اما دلم به داشتنت گرمه مرد خوش خنده من تصمیم گرفتم که مهربون باشم باهمه پرخاشگری و ناامیدی و حرص خوردن رو بزارم کنار و مثبت فکر کنم و مثبت عمل کنم امیدوارم موفق شم