دیشب ما رفتیم گوشی مامانم خراب شده بود گذاشتیم درست کنن.منم از کلاس زبان اومده بودم خسته بودم ولی با تمام خستگیم رفتم باهاشون خلاصه به مامانم گفتم واسم یه چیزی بگیره بخورم.رفتیم سوپری شیرقهوه و کیک خریدم که بخورم.بعد مامانم و مامانبزرگم رفتن شیرینی فروشی من دم در نشسته بودم که بخورم.یه بچه و مادرش که قبل تر دم عابربانک دیدمشون داشتن رد میشدن.یهمو دختر بچه شاید ۴ سالش اینطورا بود بهم گفت میمون😐😐 برگام ریخت.منم اخم کردم بهش گفتم بی ادب.اومدیم بریم گوشی مامانمو بگیریم دوباره دیدیمشون😐 نمیدونم چیکار کرده بود مادره چنان با گوشی کوبید تو دستش که من دردم گرفته بود.بعد بهش گفت دیگه از این گو.ها نخوریا😶یعنی تو نیوکمپ حامد آهنگی میگفت برنامم دقیقا من اون بودم ولی از یه طرف خوشحال شدم از یه طرف ناراحت.بچه حقش بود آخه یه بچه چقدر میتونه بیشعور باشه😑😐
از بس باش بدرفتاری شده اینطور داره خشمش رو نشون میده طفلک کوچولو😢
الهی خدا مادرشو خوشرفتارکنه
اینکه اگر چشم آبی و یا مسیحی باشن ازشون دفاع کنیم ، و اگر رنگین پوست باشن ، بگیم به ما چه ؟ نشونه با کلاسی نیست ، نشونه زیر پا گذاشتن انسانیت هستش ... #بخاطرکودکانترسیدهیبیدفاع