لطفا بخونید همشو، من یه دوستی دازم (پسر) تقریبا ۵ ساله باهم دوستیم با وجود اینکه تو یه شهر نزدیک مون زندگی میکنه و چندبارم اینجا اومده ولی تا حالا طوری نبوده اصرار کنه حضوری همو ببینیم، وابسته همم نیستیم فکر کنید همیشه چت میکنیم و... هیچ علاقه و احساسی هم بین مون نیست. درمورد یکی از خواستگارامم که مشکلی پیش اومده بود خیلی کمکم کرد و واقعا بامعرفته، چند ماه پیش نامزد کرد حتی عکس نامزدشم برام فرستاد،عکس منم برای اون، من همیشه میگفتم من ازدواج کنم دیگه نمیتونم باهات در ارتباط باشه چون هرچقدم بگم چیزی بینمون نبوده همسرم باور نمیکنه و سوتفاهم میشه ولی اون نامزدش اینطوری نیست و به قول خودش اصلا حساس نیست و بهش اعتماد داره.
حالا بعد از چند سال از دهنم پرید درمورد تولدم گفتم، اونم که سفر رفته ترکیه گفت برام یه یادگاری کوچیک گرفته هم هدیه تولدم هم سوغات.
امروز از ترکیه برگشته شهر ماهم سر راهش بود پیام داد که بیا ۵ دقیقه کادوتو بدم و برم ولی من پیچوندم نرفتم گفتم امروز وقت نمیشه بذار یع فرصت دیگه حداقل ناهار در خدمتت باشم، گفت حالا نمیخوای بیای و بهانه میاری اشکال نداره یجا بگو تحویل میدم بعد برو بگیرش، گفتم نه اصلا بهانه نیست نمیشه که تحویل بدی و بری حداقل یه ناهار باید مهمون من باشی.
الان عذاب وجدان گرفتم اگه نامزد نداشت خب راحت تر بودم اما الان همش فکرم سمت اینه نکنه نامزدش ناراحت بشه اصلا بهش گفته نکنه ناخواسته باعث خیانت بشم. از یه طرفم میترسم کسی ما رو باهم ببینه بد بشه، از طرف دیگه عذاب وجدان دارم که این بنده خدا شاید تو رودربایسی کادو گرفته الانم زحمت افتاده زشته من تا کی بپیچونم و کلا مغزم هنگ کرده نمیدونم چیکار کنم چطور محترمانه بپیچونم و اصلا ازش کادو رو نگیرم